فکر میکنم از عنوان بحث پیداست که نمیخواهم راجع به «چرا فلسفه بخوانیم» حرف بزنم. قطعاً برای کسانی این را نوشتهام که به این نتیجه رسیدهاند باید فلسفه بخوانند- به هر دلیلی. اما این فایل را آماده کردهام که شامل مباحث مطرح شده دربارهی چرایی خواندن فلسفه است که توسط اساتید حوزهی علمیه در یکی از نشریات داخلی حوزه مطرح شده. هم موافقین با فلسفه مطالبی را نوشتهاند و هم مخالفینش، که توصیهی اکید میکنم حتما بخوانیدش. مخصوصاً بخش «خطرات فلسفه» را!
کلاً از دیرباز تا کنون در حوزهی علمیه دو دسته وجود داشتهاند؛ گروهی میگویند نباید فلسفه خواند و گروهی میگویند باید.
اما من تحقیقاً به این نتیجه رسیدهام که اگر کسی همان وقتی را که میخواهد روی خواندن فلسفه بگذارد، خرج تعمق در سخنان حضرت حق و انبیاء و آل الله کند، چیزهای بیشتری گیرش میآید! ولی، اگر هم به دلایلی خواست فلسفه بخواند، اشکالی ندارد، اما! اما و یک امای دیگر اینکه باید طبق اصول خاصی فلسفه بخواند، نه همینطور مثل برخی از دوستان ما هردمبیل! که از هیچکس راجع به چگونهگی خواندنش نپرسیدند و اولین مطالعات فلسفیشان را از کتب غربی انتخاب کردهاند!
کلاً خنده دارند کسانی که هنوز دین خود را درست یاد نگرفتهاند، ولی میروند فلسفه میخوانند! خنده دارند و بسیار خنده دارند کسانی که حدیث و تفسیر و احکام را نمیخوانند، اما مینشینند به فلسفه خواندن! این افراد هم برای خودشان مضرّند، هم برای جامعه. البته اگر بگوییم «بسیار مضرّند» خیلی بهتر و دقیقتر حرف زدهایم! من چند نفر از این دست را از نزدیک میشناسم. یکیشان قائل به جبر مطلق است. یعنی میگوید در زندگی، همواره جبر بر ما حاکم است! او چیزی نگفت که این عقیده را از کجا آورده، اما من متوجه شدم که او بدون ملاحظه، فلسفه خوانده است که این خزعبلات را میگوید. حال آنکه این حدیث از امام صادق را نشنیده بود که از حضرت سؤال شد که بر ما جبر حاکم است یا مختاریم؟ حضرت فرمود: لا جَبرَ و لا تفویض، بل أمرٌ بین الأمرَین!
یا مثلاً در اتوبوس نشسته بودیم، بحثی شد. شیشهی اتوبوس را نشانم داد و گفت؛ این خداست!!!
حال آنکه فقها گفتهاند این حرف، کُفر است! تازه، ادعای استادی هم میکرد!!!
نقل است که علامه طباطبایی به هر کسی فلسفه درس نمیدادند و میگفتند در فرد باید ده نشانه وجود داشته باشد تا بتواند فلسفه بخواند!
اصول خواندن فلسفه را بعد از تحقیقات زیاد از اساتید حوزهی علمیه، چنین یافتم که در ابتدا، فرد باید یک دورهی کامل علم «کلام» را بخواند. به دلیل اینکه شما پایههای اعتقادی خود را محکم کنید. چون اگر پایههای اعتقادیتان محکم نباشد، بعید نیست با خواندن فلسفه ضعیفتر هم بشود! برای این کار همان خواندن عمیق یک دورهی آثار شهید مطهری کفایت میکند، که چگونهگی خواندن آثار استاد در مبحث قبلی گذشت.
بعد از آن، به گفتهی آیت الله جوادی آملی اگر کسی کتاب «منطق مظفر»1 را بخواند و بفهمد، میتواند وارد این وادی شود.
در ابتدای کار و قبل از ورود به مباحث فلسفی، ما باید با فلسفه آشنا شویم. پس برای این کار باید کتابهای:
«آشنایی با علوم اسلامی»2 اثر استاد مطهری، بخش فلسفه و منطق و کلام
«آشنایی با فلسفهی اسلامی»3 دورهی پیش دانشگاهی، رشتهی علوم انسانی
و «درآمدی بر فلسفهی اسلامی»4 نوشتهی رسول عبودیت را بخوانیم.
بعد از خواندن آنچه ذکر شد، خواندن کتابهای ارزشمند «بدایة الحکمة»7 و «نهایة الحکمة»8 اثر حضرت علامه طباطبایی لازم است . آخر بخش مقدماتی یادگیری فلسفه، با خواندن کتاب «آموزش فلسفه»5 نوشتهی حضرت آیت الله مصباح پایان میپذیرد، و در کنار این کتاب، بایستی «دروس فلسفه»ی6 ایشان را نیز مطالعه کرد.
بعد از مرحلهی مقدماتی، بزرگان گفتهاند بروید سراغ کتبی مثل «شرح منظومه»ی9 ملاهادی سبزواری و «اسفار اربعه»ی10 ملاصدرا. کلاً از سطح مقدماتی مطالعهی فلسفه که گذشتید، باید با اساتید فن مشورت کنید که چه کتبی بخوانید، و حتماً هم باید همراه با استاد آنها را مطالعه کنید.
در آخر، به این قسمت مراجعه کنید و کتابشناسی فلسفه را ببینید. گرچه ناقص است و کتابی مثل «تاریخ فلسفهی اسلامی» نوشتهی دکتر سید حسین نصر را در لیست ندارد، اما عجالتاً این را داشته باشید تا بعد!
در پایان این نکته را بگویم که اگر در بحث قبل گفتم که برای مطالعهی بخش آخر سیر مطالعاتی استاد مطهری، ناگزیریم از فلسفه خواندن، منظورم همان مقدمات فلسفه بود. یعنی از ابتدای آنچه گفتم، تا پایان کتاب «آموزش فلسفه».
-----------------------------------------------------------------------------------
پاورقی به زودی تکمیل خواهد شد!!